محل تبلیغات شما

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

 

 

خیلی دوست داشتم برای این مطلب یک موضوع خیلی آرامش بخش تر داشته باشم اما کماکان ذهنم درگیر فضای مجازی و تجارت توجه است.

دیروز داشتم توی خیابان دنبال عطاری می‌گشتم. میخواستم عود وانیلی بخرم چون من مرداد ماه که میشود عود وانیلی توی محل کارم میسوزانم. یک عطاری دیدم که عود وانیلی نداشت و میخواستم بروم سمت خانه که از دور تابلوی LED یک عطاری دیگر را کمی دورتر دیدم. همین طور که به سمتش میرفتم با خودم فکر کردم اگر این عطاری تابلوی LED را جلوی مغازه ش نگذاشته بود یک مشتری که من باشم را از دست میداد و چه بسا مشتری‌های دیگر.

بعد فکر کردم اگر این عطاری برای خودش صفحه اینستاگرام و کانال تلگرام داشته باشد میتواند مشتری های بالقوه بیشتری داشته باشد. اما همه این ها چقدر قابل توجه هستند؟ اصلا قابل اعتنا هستند؟ کمتر کسی حاضر میشود کوچک ترین فرصت جلب مشتری را هم از دست بدهد.

با خودم فکر کردم من به عنوان نویسنده آیا کار اقتصادی نمیکنم؟ آیا قرار نیست محصولم را جایی عرضه بکنم؟ نتوانستم خودم را راضی کنم که از جایگاه یک اهل اندیشه به جایگاه یک اینفلوئنسر یا حتی یک کاربر تنزل کنم. چطور دیگران راضی میشوند به شبکه ای بپیوندند که مغرض بودنش مسلم است؟ چطور حاضر میشوند به شبکه هایی اعتماد کنند که آدمها را فراموشکار و بی تمرکز و سطحی و مبتذل بار می آورند؟ چطور میشود در لجنزار به کسی شنا آموخت؟

 

درباره مادربزرگم

«وقتی خورشید خوابید» تازه‌ترین رمان مجید اسطیری منتشر شد.

من نه تاجر توجه هستم نه خریدار آن!

یک ,عطاری ,توجه ,عود ,وانیلی ,مشتری ,فکر کردم ,عود وانیلی ,با خودم ,خودم فکر ,تابلوی led

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانش آموز شاد کتابخانه عمومی شهید بشکار