محل تبلیغات شما
به نام دوست

 

 

شکل کتاب خریدن من در یکی دو سال اخیر کاملا عوض شده. دیگر خیلی کم پیش می‌آید که از سر تفنن کتاب بخرم. چون همین که به اسم کتاب روی شیرازه‌ش در کتابفروشی نگاه می‌کنم به این فکر می‌افتم که "کی فرصت دست خواهدداد که این کتاب را بخوانم؟"

قبلا این طوری نبودم. اسم نویسنده را می‌دیدم میگفتم بالاخره من باید یکی یا دو تا از کارهای این آدم را بخوانم و در خریدنش درنگ نمی‌کردم. اما وقتی سرعت خرید کتاب از سرعت خواندن بیشتر شود حس آزاردهنده ای به آدم دست می‌دهد. شما این حال را تجربه کرده اید؟ من واقعا تجربه‌ش کرده‌م. وقتی به ردیف کتاب‌های خوانده نشده در خانه نگاه می‌کنم واقعا حس خوبی بهم دست ‌نمی‌دهد!

در این دو سه سال به کرات مواردی پیش آمده که مجبور بوده‌م یا این که خودم احساس نیاز شدید کرده م کتابی را در یک فرصت یکی دو هفته ای بخوانم. آن وقت فوری از فروشگاه های مجازی کتاب را خریده م و در کنارش یکی دو تا از کتاب هایی را هم که در نظر داشته م بخرم اضافه کرده‌م. در این صورت معمولا زودتر این کتاب ها را می‌خوانم. اما کتاب هایی که اتفاقی در کتابفروشی بهشان برخورده‌م و خریده‌م معمولا یکی دو سال یا حتی بیشتر در نوبت می‌مانند تا خوانده‌شوند. حتی چند بار پیش آمده بود که از یک کتاب دو نسخه داشتم! یعنی فراموش کرده‌بودم که کتاب را دارم و باز خریده‌بودمش!

از وقتی دستم توی جیب خودم رفت یکهو سرعت کتاب خریدنم بالا رفت. میدانید حسن میرعابدینی توی کتاب 100 سال داستان نویسی ایران توضیح می‌دهد که در مقطع انقلاب سرعت کتاب خریدن مردم خیلی بالا رفت و از سرعت کتاب خواندنش پیشی گرفت! این طوری بود که شمارگان کتاب ها بالا بود و بازار کتاب رونق داشت. خلاصه من هم در احوالات انقلاب خودم بودم اما بعد از یکی دو سال از سرعتم کاسته شد. بعضی دوستان چنان با آب و تاب از شهوت کتاب خریدن حرف می‌زدند که من در سلامت خودم شک می‌کردم اما بعد دیدم نه واقعا افتخاری در زیاد کتاب خریدن نیست.

الآن روشم بیشتر این شده که در گودریدز وقتی کتابی را بخواهم به قفسه "want to read" اضافه ش میکنم. وقتی توی گشت و گذار بین نظرات دوستان گودریدزی هی به همان کتاب بر‌می‌خورم و به واسطه نظرات شوق و نیازم به خواندن کتاب بالا می‌گیرد به قفسه "اولویت خرید" اضافه‌ش می‌کنم و وقتی گذارم به کتابفروشی‌های انقلاب می‌افتد دو سه تا از کتاب های بالای فهرست "اولویت خرید" را می‌گیرم.

اما با قیمت‌های سرسام آور کتاب ها تازگی رابطه‌م با کتابخانه‌های عمومی خیلی خوب شده. تقریبا هر ماه یکی دو تا کتاب می‌گیرم. 

ببینید من واقعا بعضی وقت‌ها توی کتابفروشی دچار اضطراب می‌شوم از دیدن این همه کتاب نخوانده که گمان می‌کنم خیلی‌هاش هم خوب است، اما در کتابخانه مطلقا چنین حسی ندارم. در کتابفروشی وقتی می‌بینم یکی چند کتاب خریده و دارد پولش را حساب می‌کند حسادتم می‌جنبد اما در کتابخانه وقتی یکی می‌آید کتاب تحویل بدهد یا کتاب بگیرد احساس تحسین و همدلی نسبت به آن آدم دارم.

جان شما من اگر در دهه 50 زندگی می‌کردم کمونیست می‌شدم. خودم می‌دانم! 

درباره مادربزرگم

«وقتی خورشید خوابید» تازه‌ترین رمان مجید اسطیری منتشر شد.

من نه تاجر توجه هستم نه خریدار آن!

کتاب ,یکی ,سرعت ,خریدن ,سال ,می‌کنم ,یکی دو ,کتاب خریدن ,دو سال ,تا از ,کتاب ها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها